۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

محمد نوری زاد در نامه ی محرمانه به رهبری: پادشاهان و حاکمان در دوره های دور ، یا خودشان در لباس مبدل به زوایای پنهان کشورشان سرمی زدند، یا یکی از بستگان و امنای خود را به دستگاههای فاسد و تحت امرشان نفوذ می دادند تا از روند مناسبات جاری کشورشان خبر بگیرند.اکنون من _ محمد نوری زاد _ امین شما، شما را از مفاسد دستگاه قضایی و زندان اوین مطلع می کنم.





من محمد نوری زاد، تقاضای عفو نکرده و نخواهم کرد، چرا که خطایی مرتکب نشده ام...
درخبرها، به طور تلویحی از تقاضای عفو من سخن به میان آمده بود. چگونه؟
خبرنگار زیرک و هماهنگ، از جناب دادستان تهران می پرسد: درباره ی نامه ی محمدنوری زاد که در آن از مقام معظم رهبری تقاضای عفو کرده توضیح بدهید. و دادستان تهران در پاسخ، به نامه ی محرمانه ی من به رهبری، که از نگاه او “خوب” بوده اشاره می کند و می فرماید: “نوری زاد به مرخصی آمده است”.
یک، این که من هرگز در آن نامه ی “خوب” تقاضای عفو نکرده ام. عفو را کسی تقاضا می کند که خطایی مرتکب شده باشد. من که خطایی جز خیرخواهی نداشته ام. پس چرا باید تقاضای عفو کنم؟ آنهم درست درشرایطی که چهل وپنج روز پایانی زندانم را در اعتصاب خشک و تر بسر می برده ام ؟ و سخت نسبت به ضرب و شتم خودم و توهین ها و ناسزاهای بازجویان اعتراض داشته ام؟
و دو این که : من به مرخصی نیامده ام . بلکه “آزاد” شده ام . خبرآزادی مرا، پاسداری در داخل سلول به من گفت . این پاسدار که از صاحب نامان سازمان اطلاعات سپاه است ، یا به من دروغ گفته ، یا راست . که من راست بودن این خبر را از او باور دارم . چرا که او هفت سال از دوره ی جوانی اش را در اسارت بوده و من درمدتی که با او در زندان مرتبط بودم، از او جز انصاف و صدق ندیدم.
باورم براین است که : سیستم قضایی ما، بعد از سبک سنگین کردن بلایی که برسر عدالت آورده ، شرمسارانه به این نتیجه رسیده است که : درباره ی من و خیلی های دیگر جز به جفا دست نبرده است. من اطمینان دارم چندی بعد، زندانیان سیاسی ما، یک به یک، آزاد خواهند شد.
من نسخه ی دوم آن نامه ی “خوب” و محرمانه را دراختیار دارم که فعلا از انتشار آن پرهیز می کنم.
آقای دادستان اما خوب به یاد دارند که یک هفته قبل از آزادی ام ، درهمان دادسرای داخل اوین ، بعد از آنکه من متعمدانه به ملاقات خانواده ام نرفتم ، وی مرا به شکستن اعتصابم ترغیب کرد .
به ایشان گفتم: من یک نویسنده و منتقدم و هرچه راکه صلاح بدانم خواهم نوشت. مرا زده اند و به من فحش ناموسی داده اند و من تا هر کجا که بتوانم نسبت به این بی عدالتی ها اعتراض خواهم کرد.
به وی این را نیز گفتم: اگر شما و رییس قوه ی قضاییه، و قاضی ای که به راحتی آب خوردن حکم زندان و حبس صادر می کند، یک روز، بله یک روز، طعم زندان انفرادی را می چشیدید، بلافاصله همان یک روز را معادل صد روز زندان محاسبه می کردید.
وگفتم: چرا باید روزهای انفرادی و ناعادلانه ی یک زندانی که بسیار تلخ و سخت و پراز آسیب است ، تنها و تنها معادل یک روز محاسبه شود؟
وگفتم: این، ظلم است و شما چه بخواهید و نخواهید امضایتان پای این ظلم ثبت است.
درهمان نامه ی محرمانه و “خوب”، من به رهبری گفته ام که پادشاهان و حاکمان در دوره های دور ، یا خودشان در لباس مبدل به زوایای پنهان کشورشان سرمی زدند، یا یکی از بستگان و امنای خود را به دستگاههای فاسد و تحت امرشان نفوذ می دادند تا از روند مناسبات جاری کشورشان خبر بگیرند. درادامه آورده ام: اکنون من _ محمد نوری زاد _ امین شما، شما را از مفاسد دستگاه قضایی و زندان اوین مطلع می کنم.
و باز در همان نامه به حضرت ایشان گفته ام: شما مثل جناب نوح(ع) که با اصرار از پسر خطاکارش می خواست سوار کشتی شود، بیایید و دست این جوانان و زندانیان این روزهای کشورمان را بگیرید و به کشتی نظام سوار کنید.
پس من خبر تنظیم شده ی دادستانی و خبرگزاری ها را به این شکل اصلاح می کنم:
یک : من محمد نوری زاد، تقاضای عفو نکرده و نخواهم کرد، چرا که خطایی مرتکب نشده ام.
دو : من، بنا به اخباری که در داخل زندان به من داده اند، “آزاد” شده ام و نه این که به مرخصی آمده باشم. چرا که اگر به من می گفتند: بیا و به مرخصی برو، من هرگز اعتصابم را برای چند روز مرخصی نمی شکستم و از تعقیب خواسته های مصرانه ام دست نمی کشیدم.
به امید روزی که به همین زودی ها، شاهد آزادی، و نه به مرخصی آمدن زندانیان سیاسی خود باشیم.

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

مروري به طرح امیراصلانی، طراح خاموشی سبز كه به اتهام ایجاد اختلال در سیستم برق کشور در بند ۳۵۰ زندان اوین نگهداری می شود.

در بزرگ‌ترین اعتراض مدنی میلیونی، قانونی و شبانه در ایران و در
سه شنبه شب ۳۰ تیر ماه ۱۳۸۸
(به یاد جان باختگان روز ۳۰ خرداد که در حکومت نظامی کشته شدند از جمله ندا آقا سلطان)
از مردم ایران درخواست می‌گردد
دقیقا در ساعت ۹:۰۰ شب
و با آغاز اخبار ساعت ۹
همگی یک وسیله برقی پر مصرف
(تر جیحا اوتویی که روی درجه آخر و یا جارو برقی، سشوار، هیتر و ...)
را برای ۲۴۰ ثانیه (۴ دقیقه)
به برق متصل کنید
(اگر می‌خواهید بیشتر تاثیر گذار باشید ۲ یا سه وسیله را با هم به برق بزنید).
توجه کنید زمان بسیار و بسیار مهم است در صورتی که
حتی ۱۰ ثانیه
تاخیر داشته باشید از قافله عقب خواهیم ماند.

۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

نامه محمد نوری زاد به میرحسین موسوی: من از این در شگفتم که تو ، و همسرت ، در بند باشی ، و آنانی که شیر نفت بی زبان ملت ما را به جیب مبارکشان متصل کرده اند و قربته الی الله مشغول بالا کشیدن سرمایه های بی بازگشت این مردم اند ، آزادانه برسر مسندهای این کشور حسرت زده جولان بدهند و در خلوت خود به ریش ما بخندند .

به نام خالق صبح
سید سلام ،
چه خوب که می شود بدون هیچ دخل و تصرف در اوزان آسمانی آدمیان ، تو را با همین مختصر خطاب کرد :
” سید ، سلام” !
به ما بگو حال و احوال هم بندی ات چگونه است ؟ امید که به همین زودی ، بند از دست و پای تو و هم بندی ات بگسلد ، و ما شما را مثل سابق ، در کنار مردم دربندخود ببینیم. و باز به امید روزی که بند از دست و پای مردم ما نیز بگسلد، و راه برای رشد مردمی که سالها از رشد ، باز داشته شده اند ، هموار گردد.
تو، سید عزیز، باید، آری باید، طعم بند را می چشیدی. و با رگ و پی ات ، با درد و داغ مردم دربند، می آمیختی .
از این پس ، هم تو ، و هم همسرت ، هرکجا اگر سخن از آزادی بگویید، و یا هرکجا از حقوق فردی و جمعی مردم سخن به میان آورید ، حتما به سمت و سویی اشاره می کنید که همانجا کانون آسیب ها و کاستی های مکرر ماست . جایی که مردم ما ، دراین سالهای پس از انقلاب ، مرتب بدان انگشت می نهاده اند و برآن تاکید می ورزیده اند و نگاه ما و شما و جهانیان را بدان سو می خوانده اند و ما و شما ، درک درستی از آن نداشته ایم . و یا بنا به مصالحی که تمامی نداشت ، از تماشای فاجعه ها رو می گردانیده ایم .
تو اما ، سیدعزیز، مگر چه می گفتی و یا چه می خواستی که از چهار طرف، بر تو و بر اطرافیان تو سنگ باریدند؟ و حضور تو را در کانون قدرت برنتافتند؟
تو می گفتی:
با رمالی و کف بینی و هاله ی نور و اوهامی چون مدیریت برجهان نمی شود کشور را اداره کرد. روزی که در “بند دو الف ” زندان اوین ، سرکرده ی رمالان دولت را به بند مجاور من منتقل کردند، من از غربت سیادت تو به گریه افتادم . تو ، افق هایی را نشان ما می دادی که از چشم ما پنهان بود .
تو می گفتی :
یک بار و برای همیشه باید از رویه ی جاری و متداول پرونده سازی ، و ورود به حوزه های خصوصی مردم دست شست . من خود شخصا در زندان اوین ، دریافتم که خندیدن به حریم خصوصی مردم ، و ورود هماره و بی دلیل و غیرقانونی به این حریم ، زنگ تفریحی است که جماعتی از ما بدان معتاد شده ایم و در آن هوا حتی تنفس می کنیم .
تو می گفتی :
دست دزدان را باید از کیسه ی مردم بیرون کشید .
تو می گفتی :
نمی شود دست یک دزد بی نشان را به ساطور قانون سپرد و دست دزدان صاحب نامی چون رییس جمهور و معاون اول او را واگشود. درزندان بودم که نامه ی آقای توکلی به رییس قوه ی قضاییه مبنی بر دزدی های کلان معاون اول رییس جمهور را در یکی از روزنامه های رسمی کشور خواندم . مگر خود من چیزی غیر از این به رییس قوه ی قضاییه نوشته بودم که من اکنون در زندان باشم و آقای توکلی درمجلس؟ این دوگانه نگری به قانون در امتداد همان یک بام و دو هوایی است که خود ما ردش را در آژانس انرژی هسته ای نشان مردم دنیا می دهیم و ناله سرمی دهیم . که : ای مردم جهان ، می بینید آمریکای جهانخوار به انرژی هسته ای ما و انرژی هسته ای اسراییل چگونه با دو رویکرد مغایر می نگرد ؟
تو می گفتی :
ورود سپاهیان ونظامیان ، طبق قانون به عرصه های سیاسی و اقتصادی ممنوع است . درست همان عرصه ای که امروزه در تعلق محوری دوستان ما بوده و هست . عقل جمعی ، درست تشخیص می داده است که اسلحه بدستان اگر به هر عرصه ای ورود کنند ، بدیهی ست که دیگران از آن عرصه ها گریز خواهند کرد . که در این ورود مسلحانه و گریز هراسناکانه ، نه سلامتی برای رفتار سیاسی ما باقی خواهد ماند و نه سلامتی در حوزه های اقتصادی ، و نه هیچ سلامتی در هیچ حوزه ای . در دوسال گذشته ، درست پیش چشم مردمان دنیا ، همین خود ما نشان همه دادیم که چگونه می شود پوست از تن قانون درید و همان پوست دریده شده را برتن هر کودن دلخواه کرد .
تو می گفتی :
وقتی با اشاره به تاریخ ، و حکومت امام علی ، رقیبان خود را بی هیچ تخفیفی در صف خوارج نهروان جا می دهیم و با همین تطبیق هردمبیل، دنیا را برسر رقیب خود آوار می کنیم ، ابتدا باید علی بودن خود را ثابت کنیم . وگرنه هرکسی می تواند بدین ریسمان آویخته از تاریخ دست ببرد و با اشاره به خوارج نهروان ، سرضرب ، جایگاه علی را برای خود بلوکه کند .
تو می گفتی :
همه در برابر قانون یکسان اند . و روی کلمه ی “همه” ، تاکید می کردی . که یعنی بدون استثنا ! ویعنی : قانون ، به رهبر و رییس جمهور و همه ی رییس ها از یک طرف ، ویک روستایی از طرف دیگر ، به یک چشم می نگرد . درست همان نگرش امام علی . و درست همان نگرشی که در قانون اساسی ما هست و ما از اساس بیرونش کشیده ایم و به قهقرایی دور و نا پیدا پرتابش کرده ایم تا کسی سراغش را نگیرد . ما با غرور بر منبرها از امام علی و آن یهودی گمشده در تاریخ یاد می کنیم که به قاضی القضات خود امام علی مراجعه می کنند و امام علی – شکست خورده – از آن محکمه خارج می شود . و در این زمان ، آنچنان هیبتی از عدالت افراخته ایم که : حتی تجسم طرح شکایت یک روستایی بی نشان و آسیب دیده ، از رهبرمان یا از رییس جمهور، یا از هر رییس صاحب نام ، خنده دار یا : کفرآمیز تلقی می شود .
تو می گفتی :
باید غبار غلیظ نشسته بر چهره ی قانون را زدود و قانون را از زیر پای مجریان قانون بدر کشید و سرجای بایسته اش نشاند .
تو می گفتی :
چهره ی مخوفی که ما و بزرگان و حکومتیان از دین پرداخته ایم ، هیچ ربطی به ذات دین ندارد . که دین ، هرچه دارد ، جز زیبایی نیست و زشتی های نشسته به چهره ی آن ، فضولاتی است که خود ما به آن افزوده ایم .
تو می گفتی :
درپیشگاه قانون ، اقلیت سنی و مسیحی و زردشتی و یهودی و حتی کافران کمونیست، همان حقوقی را دارند که اکثریت شیعه . این وعده ها را ما ، در روزهای آغازین این نظام ، به مردم خود دادیم و رای آری آنان را ربودیم و بلافاصله بعد از کسب رای ، بنای ناسازگاری با مردم خود را پی نهادیم.
تو می گفتی :
باید به روی ایرانیان آواره و قهر کرده و عبوس و عصبانی آغوش گشود و نازشان را کشید و بخاطر سالها بد اخلاقی ، از آنان دلجویی کرد و به میهن بازشان آورد . تو می گفتی : نخبگان فراوانی که به هر دلیل به ما پشت کرده اند و راهی هر کجا غیر از وطن خود شده اند ، حراج ظالمانه ی استعداد ها و سرمایه های این سرزمین بحران زده اند .
تو می گفتی :
ادبیات هتاکانه و بی شرمانه و وقیحانه و دهشتناک رسانه های ملی و حکومتی را باید روفت ، و به جای آن : ادب انسانی را برکشید .
تو می گفتی :
اگر ریسمان دزدانی چون معاون اول رییس جمهور را بگیریم و بکشیم، بزرگان و صاحب منصبانی به صحنه آورده می شوند که هم اکنون برمسندهای بظاهر زوال ناپذیر خویش آرمیده اند و سردر اموال مردم فرو برده اند . و می گفتی : به محض افشای دزدی های آنان ، بزرگان مخفی شده ، مفتضحانه از اریکه های دروغین شان به زیر می غلتند .
تو می گفتی :
عنوان و درشتی عنوان آدمها، نباید برای آنان مصونیت ایجاد کند . و می گفتی : آدمها هرچه از پله های یک مسندبالاتر می روند ، پاسخگویی و شفافیت عملکردشان باید بیشتر باشد .
خلاصه سید عزیز،
تو ازهمین ها می گفتی که طرف مقابل ، تو را برنتافت . چرا که طرف مقابل ، اتفاقا بنا برهمین ویژه خواری ها و ویژه سالاری ها داشته و دارد .از همان ابتدا هم معلوم بود که مواضع مته گون تو، و حضور نامحرم تو در خلوت غارتگری آنان، تحمل شدنی نیست.
تو می گفتی :
اگر یک شهروند بی نشان ، تقاضای حسابرسی از خلوتگاه مالی شهرداری و ادارات و وزارتخانه ها و ریاست جمهوری و آستان قدس رضوی و بنیاد مستضعفان را داشت ، نباید آن شهروند بی نشان را ، و زن و بچه و خویشاوندان او را ” پودر” کرد.
تو می گفتی :
طبق آیه های قرآن ، کشتن یک نفر بی گناه ، بمثابه کشتن همه ی مردم روی زمین است . و می گفتی : ما با قتلهای زنجیره ای ، و قتلهای بی سرو صدای دیگر، هزاران بار ، بشریت را به اسم اسلام ازپا درآورده ایم . و می گفتی : یک چنین خوی و خصلتی اگر از هر کشور و تمدنی برآید ، از ما که به شوق شهد دین خدا کام گشوده ایم ، پذیرفتنی که نیست، بخشودنی نیز نیست .
سید عزیز ، می گفتی : ما با قتلهای زنجیره ای ، و قتلهای بی سرو صدای دیگر، هزاران بار ، بشریت را به اسم اسلام ازپا درآورده ایم . و می گفتی : یک چنین خوی و خصلتی اگر از هر کشور و تمدنی برآید ، از ما که به شوق شهد دین خدا کام گشوده ایم ، پذیرفتنی که نیست، بخشودنی نیز نیست .
سیدعزیز ، گذران شب ها و روزهای حصاری را که در آن گرفتاری شماره کن و انگشت بر روزی بگذار که سرفراز ، از میان بندهای گسسته ، پای بیرون می گذاری .
سنگینی دیو سیرتی رسانه های وقیح حکومتی را برشانه های خودشان وابگذار، که آنان در ابراز فهمی که لابد از دین خدا برداشته اند ، عکس سربرهنه ی همسر تو را برصفحه ی اصلی پرده ی نقالی خود گذاردند . ما اما ، از آبشار آسمان فهم، آموخته ایم که سربرهنگی را بر: برهنگی فهم ، و بر: بی فهمی و جهلی که چهره ی کریه خود را بزک کرده ، شرف و برتری بدهیم . ما ، با خزیدن به سایه ی سلامت و درستی ایمان همسرتو ، خود را در پناه پاکی ها و شایستگی ها می بینیم . درست همان سلامتی که بسیاری از مدعیان امروزین دین از او بی نصیب و بی بهره اند .
سید عزیز،
زمان ، مرگ پدر شریف تو را به تعویق انداخت . او می توانست سه سال پیش از دنیا برود . او زنده ماند تا تو را درحصار کسانی ببیند که خود ، آنان را درسالهای تلخ و تاریک پهلوی پناه داده بود .
سرت سلامت سید،
به خودت ، به همسرت، و به مردمی که چشم به راه تو اند ، نیک بنگر! جماعتی ، به زعم خود، آبروی تو را زیر پا نهادند و برآن پای کوفتند. آنان ، نابینا تر از آنند که برکشیده شدن تو را و آبروی تو را ببینند و باور کنند .
سید عزیز،
چشم به راه توایم . همپای روزگار. که او نیز با بازی های پنهان و آشکارخود ، چشم به راه توست.
تا ده سال دیگر ، بیست سال دیگر ، بسیاری از کسانی که با فهم تو گلاویز شدند ، همچون خود تو به دیار باقی خواهند شتافت . و دنیارا ، با همه ی اطوارش ، برای آیندگان باقی خواهند گذارد . آیندگانی که بنا ندارند سربه انبان فریب فرو برند و از آن سیر بخورند . آیندگانی که برباورهای درست خانه خواهند ساخت. و بسیاری از فضولات فکری و اعتقادی امروز ما را دور خواهند ریخت . و به ناب فهم و عقل و عشق ، دست خواهند برد .
بدا به حال من ، که از همین امروز، در رکاب فهم و عقل و عشق نباشم.
من، همینجا، از موضع یک کوچک تر ناپیدا، از رهبر محترم جمهوری اسلامی ایران، تقاضا می کنم به یمن خاطره های خوب و صادقانه ای که از تو و پدرشریف تو دارند، تو را، همسرت را، و جناب کروبی را، از حصار بدرآورند.
فرمان آزادی شما توسط ایشان ، قطعا برمقبولیت ایشان خواهد افزود و فضا را برای گشایش هرچه بیشتر خواهد گشود. ما با هر تعدادی که داریم، سیزده ملیون، کمتر یا بیشتر، مصرانه این تقاضا را به آستان رهبرمان تقدیم می داریم و ابراز بزرگواری ایشان را انتظار داریم. چرا که اصرار برتداوم حبس و حصار شمایان، هرگز به نفع نظامی که ضرورت بقایش را شعار می دهیم نیست. انتظار ما از رهبر عزیزمان مدیریت بر بحرانی است که چون سیل به سمت ما هجوم می آورد. بحرانی که اگر صبوری اش سرآید، نه اسلحه خواهد شناخت و نه چیزی به اسم اسلام. و قطعا همه ی ما را خواهد روفت و به دره ای بی انتها در خواهد انداخت. بحرانی که زنگ هشدارش در کشورهای منطقه به صدا در آمده است و ما متعمدانه اما نابخردانه، با رویگردانی از عبرت پذیری، خود را از مسیر آن بدر می بریم .
سید عزیز ،
پنجشنبه ی هفته ی گذشته ، با هزار مکافات ، و البته با همراهی و همکاری و تصویربرداری لحظه به لحظه ی حراست بیمارستان مدرس ، به دیدن مردی رفتم که سالها ، در آن رژیم و در این رژیم ، زندانی بوده است . مردی که اکنون ، نفس های پایانی عمر پرفراز وفرود خود را فرو می برد و برمی آورد .
مردی که غریبانه ، چشم بردنیای پرفریب، و فریب کاری امثال من، بسته است تا همان چشم را چند روز دیگر ، به محشری از آسمان خدا بگشاید. عزت الله سحابی ، اکنون، با نفس های پایانی عمرخود، میزان فهم ما را ، میزان شعور ما را، ومیزان درستی دین و انسانیت و آزادگی ما را به احتجاج آورده است .
این روزها ، چه خوب که اخبار بیماری و درگذشت یک فوتبالیست در رسانه های ما تاب خورده و همه ی حساسیت ها و حیثیت رسانه ای و مملکتی ما را متاثرساخته است. و چه بد ، که عزت الله سحابی ، بی سرو صدا، رخت از این دنیا بر می بندد، تا دنیا را ، با همه ی وسعتش ، برای ما باقی گذارد. او اگر بجای سیاست در آن دوران تاریک ، می رفت و به کار دیگری روی می برد ، با استعدادی که داشت ، امروز رسانه ها ، اخبار ضربان قلب ثانیه به ثانیه ی او را رصد می کردند . ما اما با اطلاق جاسوسی و وطن فروشی ، او را و دیگرانی چون او را فرو کوفتیم تا خود بر فراز آییم . بربالین او ، به چهره ی رنجور و فرسوده و بیمار و چشمان بی فروغ او که نگریستم، این چند جمله را از او دریافتم :
ای همه ی دنیا خواهان،
دنیا به کامتان!
من راه خویش برگزیده ام ،
و در کشاکش این راه،
بندها را ،
با مرگ خود، بریده و رفتم .
دنیا برای شما.
سیراز آن بخورید.
سخت که سیر شدید،
حالا کمی بیاندیشید.
کار سختی ست ، نه؟
به این بیاندیشید که :
مرگ شما نیز در راه است .
سید عزیز ،
زمان با شتاب ، به نفع تو و سلامت تو و سلامت راه تو سپری می شود . تو قطعا ، سرفراز فردایی هستی که : جهان هستی ، برای تو تدارک دیده است . من از این در شگفتم که : تو ، و همسرت ، در بند باشی ، و آنانی که شیر نفت بی زبان ملت ما را به جیب مبارکشان متصل کرده اند و قربته الی الله مشغول بالا کشیدن سرمایه های بی بازگشت این مردم اند ، آزادانه برسر مسندهای این کشور حسرت زده جولان بدهند و در خلوت خود به ریش ما بخندند . عجبا که ما تو را به جرم های احمقانه ای متهم کردیم و در دادگاههای تشکیل نشده محکومت کردیم و به اجرای حکم خود فرموده ی خود مان نیز اقدام کردیم . باورم براین است که سید عزیز ، بسیاری از بزرگان صاحب نام و انقلابی ما و نمایندگان ما و دستگاه قضایی ما ، در نسبت با تو و همسرت و آقایان خاتمی و کروبی و حرکت معترضانه ی مردم ، و خون هایی که به ناحق در این دوسال ریخته شد ، به آنچنان آزمونی از آزمونهای الهی در افتادند که جز روسیاهی برای آنان نمانده است . در فردایی که همین نزدیکی هاست ، ما و تاریخ و جهانیان ، تماشاگر این روسیاهی دسته جمعی خواهیم بود . و البته تماشاگر رو سپیدی شمایان . صبور باش دوست ما . صبور .
من از این در شگفتم که : تو ، و همسرت ، در بند باشی ، و آنانی که شیر نفت بی زبان ملت ما را به جیب مبارکشان متصل کرده اند و قربته الی الله مشغول بالا کشیدن سرمایه های بی بازگشت این مردم اند ، آزادانه برسر مسندهای این کشور حسرت زده جولان بدهند و در خلوت خود به ریش ما بخندند . عجبا که ما تو را به جرم های احمقانه ای متهم کردیم و در دادگاههای تشکیل نشده محکومت کردیم و به اجرای حکم خود فرموده ی خود مان نیز اقدام کردیم .
سید ، سرت سلامت و آسیب از تو دور . ما و همه ی مردم ، چشم به بیت رهبرمان می دوزیم تا به یک اشاره ی حضرت ایشان ، راه آزادی بر شمایان گشوده شود . گرچه چشم ما ، پیشتر به آسمان خداوند است . تا مگر ما را از بارش برکاتش متنعم سازد . که سرزمین فلک زده ی ما ، امروز، بیش از هر زمان دیگر، به این برکات محتاج است . آیا رهبر گرامی ما صدای ما را می شنوند؟ این ما ییم و فریاد تقاضامندی ما . ما مگر چند نفریم ؟ حداقل سیزده ملیون نفر. و جمعیتی به کثرت تاریخ . و آرزوهایی که برای برآورده شدن پای می کوبند . آیا ما همین امروزها خبر خوبی از بیت ایشان خواهیم شنید؟
آیا رهبر گرامی ما صدای ما را می شنوند؟ این ما ییم و فریاد تقاضامندی ما . ما مگر چند نفریم ؟ حداقل سیزده ملیون نفر. و جمعیتی به کثرت تاریخ . و آرزوهایی که برای برآورده شدن پای می کوبند . آیا ما همین امروزها خبر خوبی از بیت ایشان خواهیم شنید؟
خدایا خامنه ای ما را محافظت کن . ما به مهربانی او بیش تر نیازمندیم.
با احترام و ادب : محمد نوری زاد ۵/۳/۹۰

با عدم استقبال و بي اعتنايي مردم به سخنراني هاي محسن بي ناموس(رضايي)، تعادل روحي و رواني او بشدت بهم ريخته است


محسن رضايي بعد از انتخابات 88 آراء مردم را ناموس خود خواند و متعهد شد  از راي مردم همچون ناموسش دفاع كند، اما بعد از تنها چند روز  در نامه‌ای  به احمد جنتی دبیرشورای نگهبان  از ادامه پیگیری شکایت‌های  پیرامون نتیجه انتخابات در روز بیست و دو خرداد انصراف داد.او كه بعد از انصراف از ناموسش با انتقادات بسياري از سمت مردم روبرو شد، در اظهار نظري ديگر در همان زمان گفت  اگر تجاوزات کهریزک درست باشد باید برای جمهوری اسلامی عزای عمومی گرفت. اما اين اولين و آخرين اظهار نظر او در مورد تجاوزات كهريزك بود و هيچ وقت اعتراضي به وقايع كهريزك نكرد.او در همان زمان نيز چندين بار هاشمي رفسنجاني را به بهانه عدم موضع گيري بر عليه جنبش سبز ملامت مي كرد .
حال اين سردار بي لشكر  با نزديك شدن به انتخابات مجلس باز هم هوس شركت در انتخابات به سرش زده است و جنبش سبز و رهبرانش را هدف اصلي بدگوي هايش قرار داده و اخيرا در يكي ديگر از اظهاراتش اعلام كرد: هرکسی که نگاه سبز دارد باید از بدنه مجمع خارج شود و این افراد خودشان مجمع را ترک کنند تا ما مجبور به جابجایی آنها نشویم.اما اوج عصبانيت و بهم ريختگي تعادل روحي و رواني او در اين چند سفر استاني و بعد از بي اعتنايي و عدم استقبال مردم در سخنراني هايش صورت گرفته است و او  كه تمام آرزوهايش را براي برنده شدن در انتخابات بر باد رفته مي بيند، در اظهار نظري كم سابقه كه از عدم تعادل روحي و رواني او ناشي ميشود به مير حسين موسوي و مهدي كروبي  توهين كرده و با القاب زشتي  آنها را حمال و نوكر آمريكا خوانده است و با اين گفتار زننده راه خشنودي علي خامنه اي را در پيش گرفته است .اوخود خوب ميداند  تمام محبوبيتش را بين مردم و در حمايت از حكومت و رهبري در جريان انتخابات 88 از دست داده و ديگر نه راه پس دارد و نه راه پيش و با زبان بي زباني خواستار حمايت از نوع تقلب حكومتي در انتخابات بعدي  است زيرا كه با رفتار و گفتارمتناقضي كه او از خود نشان داده اين مردم راي در هيچ انتخاباتي به او نخواهند داد.

۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

وحشت حكومت از تجمع لحظه به لحظه مردم در بهشت زهرا به حدي بود كه پیکر پاك ناصر حجازی در غیاب خانواده دفن شد !

براساس مشاهدات خبرنگار مهر ازدحام جمعیت در اطراف قطعه نام‌آوران بهشت زهرا به قدری بوده که کنترل آن از دست ماموران پرتعداد نیروی انتظامی خارج مي شود.انزجار جامعه از اين حكومت بقدري است كه يك مراسم اجتماعي هم پايه هاي رژيم را به لرزه در مي آورد. جمهوري اسلامي براي تشييع پيكر پاك ناصر حجازي هم مجبور است تمامي نيروهاي  ضد شورش و لباس شخصي خود را به صحنه  بياورد تا بتواند با ايجاد فضاي ربع و وحشت جلوي هر گونه اعتراض مردمي را  بگيرد.ولي  اين تدابير انتظامي و نظامي هم ترس و دلهره را از دل اين ديكتاتوران بيرون نمي برد و طبق اخبار رسمي خبر گزاريها  که هم حاضرین در مراسم به چشم خود دیدند و هم خانواده ی حجازی بزرگ شاید آن را پیش بینی نمی کردند در اقدامي غير معمول و توهين آميز به مردم و خانواده ناصر حجازي در حالی که هنوز خانواده حجازی به بهشت زهرا نرسیده بودند، پیکر او در اقدامي شتاب زده دفن مي شود! و وقتي خانواده ناصر حجازي به بهشت زهرا ميرسند تا براي آخرين بار با عزيزشان وداع كنند با  خبر دفن عزيزشان بدون حضور آنها روبرو مي شوند ! این هتک حرمت بزرگي است که حكومت در مراسم تدفین  نسبت به او و خانواده ی محترمش و ملت ایران كرد.
http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1320465
 http://www.esteghlali.com/blog/view/id_15165
http://www.khabaronline.ir/news-153378.aspx



۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

زاهد شیخی،رئيس ستاد انتخاباتی احمدي نژاد در استان سيستان و بلوچستان و رئيس فعلي روابط عمومی دادگستری زاهدان به دلیل حمل ۵٠٠ کیلوگرم مواد مخدر با خودروی دولتی دستگیر شده است.

زاهد شیخی، رییس روابط عمومی دادگستری زاهدان به دلیل حمل ۵٠٠ کیلوگرم مواد مخدر با خودروی دولتی دستگیر شده است.
به گزارش منابع محلی نامبرده مواد مخدر را که شامل ۴۵٠ کیلوگرم تریاک و ۵٠ کیلوگرم هرویین بوده با خودروی دولتی و حکم ماموریت و اسلحه حمل می کرده که در پاسگاه سهل آباد متوقف و مواد فوق کشف گردیده است.
یک منبع آگاه در گفتگو با سی‌میل این موضوع را بی‌ارتباط با تنش‌های اخیر میان رهبر جمهوری اسلامی و محمود احمدی‌نژاد ندانسته چرا که به گفته وی، زاهد شیخی و برادرش از روسای ستادهای انتخاباتی احمدی‌نژاد در استان سیستان و بلوچستان بوده‌اند.
به گفته وی این نخستین بار نیست که زاهد شیخی اقدام به قاچاق می کرده است.
هنوز منابع رسمی گزارشی از دستگیری زاهد شیخی منتشر نکرده‌اند.
اول بار نویسنده وبلاگ «دلنوشته های یک زاهدانی رانده شده به غربت» این خبر را منتشر کرد.
http://nimroz.persianblog.ir/post/306

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۶, جمعه

تكرار تاريخ: بي حرمتي كه احمدي نژاد به زهرا رهنورد در تبليغات انتخاباتي كرد ، گریبانگیر خودش شده است

مطمئنا همه به ياد مي آوريم كه احمدي نژاد در تلويزيون و در چشم ميليونها ايراني به زهرا رهنورد همسر مير حسين موسوي به صورت زننده اي با كلماتي چون:بگم؟بگم؟ بگم؟  توهين كرد و بعد از آن هم بارها در سايتها و روزنامه هاي حامي دولت به اين بانو مبارز و پاك بي حرمتي هاي زيادي كردند و دروغهاي ناروايي به او نسبت دادند.
از آنجا كه قديمي ها و بزرگان ما از گذشته گفته اند كه اين دنيا دار مكافات اعمال انسان است .اين اتفاق دقيقا براي خود احمدي نژاد افتاد و حال حكومت به زن احمدي نژاد و بنياد خانواده وي بي حرمتي مي كند و در نماز جمعه كاظم صديقي ادعا مي كند كه: رهبري مي تواند زن ريس جمهور را به او حرام كند!