هاله سحابی را می گویم، امروز در مراسم تشییع پدر کشته شد، حامد منتظری نوه آیت الله منتظری دستگیر شد، هاشم صباغیان از نیروهای ملی مذهبی در مراسم دچار ایست قلبی شد، جنازه بدون نماز دفن شد و خبر گرازی های وطنی خبر از آرامش اوضاع در تشییع پیکر مهندس سحابی می دهند...
صدای ضجه دختران مادر مرده هاله سحابی حالا در شهرک نسیم دانش گیشا به آسمان رسیده. خبرگزاری فاسد در این مطلب از جمهوری اسلامی سلب تکلیف می کند و می گوید این مسئله هیچ ربطی به نظام ندارد، خنده ام می گیرد. می خواهم بدانم نظام کدام یک از گندهایش را به گردن گرفت؟ قتل ندا و سهراب که کار انگلیسیها بود، کهریزک که کار نیروهای خودسر بود و کلا هیچ اتفاقی در کار نیست. پس چرا خبرگزاری فخیمه که دیروز حتی خبر فوت مهندس سحابی را ذکر نکرد، امروز از وحشت یک ماجرای دیگر بلافاصله دستمال به دست دهان نظام را پاک می کند؟ این چه طور تشییع جنازه ی آرامی است که صاحبان عزا ایست قلبی می کنند و کشته می شوند؟
چه طور می شود با یک قرآن پژوه که پدرش خدمات بزرگی برای انقلاب داشته به جرم در دست داشتن عکس پدر چنین وحشیانه برخورد شود و عده ای قلم فروش هم به راحتی وجدان خود را خلاص کنند؟
فقط کمی به خودمان بیاییم در این روزهای بی رحمی که بوی اتفاق های ناگوار دیگری می دهند...
همه ترس من از حجم اندوه آدم ها
در شهرهای بدون اعتبار است
در شهرهایی که زندان هایش سر به فلک می کشند
و زندان ها پر می شوند از آدم هایی که دلشان برای زمین می لرزد
همه ترس من از نفرت است
نفرتی که امروز میان من و تو تقسیم شده
نفرتی که بین ما تقسیم کردند برای کشتن یکدیگر
یکی با اسلحه
یکی با مشت های گره کرده
اینجا فلسطین است
فلسطین وطنی
و نیروهای صهیونیست هم کیشان من اند
و من در کشور خود احساس غریبی می کنم
و در گوشه ی دیگری از شهر زنی را به جرم تشییع پدر
می کشند و هیچ کس حتی آه نمی کشد....