۲۲خرداد۹۰ آزموني بزرگ براي مردم است تا ثابت كنند در نبود رهبران جنبش سبز از مطالبات آزاديخواهانه خويش دست نخواهند كشيد. مردم در ۲۲خرداد امسال و در نبود موسوي و كروبي با تدبیر و اندیشه ي درست، فرياد و حيثيت آزادي خواهانه شان را به رخ حاكمان ديكتاتور خواهند كشيد.
موسوي و كروبي بعد از كودتا و تقلب انتخاباتي۸۸ ،واضح و شفاف بارها اعلام كردند: مردم رهبر خود هستند و جلوتر از ما حركت مي كنند ، ما جنبش را هدایت نمی کنیم بلكه در وحله ي اول اين مردم هستند به نحوه ي برخورد حكومت با خودشان اعتراض دارند.
دقيقا بر عكس روندي كه ۳۳ سال حكومت ولايت فقيه با آن رهبري خود را به مردم تحميل كرده است، موسوي و كروبي هيچ وقت داعیهی رهبری جنبش سبز را نداشته اند.آنها نه تنها از محبوبيت و پايگاه مردمي براي تمرین رهبری استفاده نكردند، بلكه به مردم ایران مكررا قدرت رهبري خودشان بر خودشان را گوشزذ كرده اند و همواره با تشويق شبكه هاي اجتماعي تلاش كردند كه اين باور را بقبولانند كه باید مردم خود رهبر خود باشند و مسئولیت رهبری خودشان را بپذیرند تا بتوانند راه دموكراسي را باز كرده و نقش اصلي را در حق تعيين سرنوشت خويش بازي كنند.
در حاليكه اين رژيم ديکتاتور با خودخواهی و غرور و بخاطر منافع شخصي عده اي در اقليت، حاضر به شنیدن صدای آزادی مردم جامعه نبوده،مردم متحد و یکصدا و آگاه نيز با شناخت موانع و خطرات بارها در فراخوانهاي مختلف با سر دادن شعار های ساختارشکنانه كه کلیت نظام را هدف گرفته بود نشان دادند به خواسته هایی فراتر از یک انتخاب می اندیشند و فراتر از قانون ديكتاتوران تصمیم می گیرند و به حكومت اين پيام روشن را داده اند حكومتي كه تقلبش به این گستردگی رو شده و دستش توسط گشتاپوی حکومتی به خون جوانان آغشته است، ديگر مشروعیتي ندارد.
حال به دومين سالگرد كودتاي انتخاباتي رسيديم، با اين فرق كه بر خلاف ۲۲خرداد۸۹، موسوي و كروبي در دومين سالگرد كودتاي انتخاباتي در چنگال حكومت تماميت خواه گرفتار هستند.اكنون وقت آن است عملا رهبري مردم بر مردم را آغاز كنيم و در روز ۲۲خرداد بخاطر خودمان،بخاطر کشورمان،بخاطر خواهر و برادران بيگناهمان که در زندانهای جمهوری اسلامی در معرض شکنجه و تجاوز قرار دارند، پايه هاي پوسيده ي جمهوری ولایت فقیه را به لرزه در بياوريم . حكومت ولايت فقيه بايد از ظلمي كه ميكند خجالت بكشد و شرم كند كه اينطور مردم خود را سركوب ميكند و بداند با باتوم و زندان نمی تواند صداها را خفه و اندیشه هاي مردم را زندانی كرد.